آوينآوين، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

خنده کن بی پروا،خنده هایت زیباست

هشت ماهگی قند عسل

دیگه رفتم توی هشت ماه و حسابی تپلی شدم. تا اومدنم چیزی نمونده ولی من کم کم دارم خودمو اماده می کنم برای اومدن تو دنیای جدید.می دونم که همه چی آماده هست برای پذیرایی از من،فقط مونده تا ساک بیمارستانم پیچیده بشه که اونم ایشالا روز تولد امام زمان(عج) مشکلم حل میشه همچنان شیطونیام ادامه داره تا مامانی به نخوابیدن عادت کنه ا فعلا من برم به بازیگوشیم ادامه بدم،بازم میام از خاطراتم می نویسم ...
26 خرداد 1392

جشن سیسمونی

روز دوم خرداد مصادف با شب میلاد امام علی(ع) ما یه جشن خودمونی داشتیم،خیلی خوب بود جای نی نی کوچولومون خالی بود.همه خیلی زحمت کشیده بودن ولی ما یادمون رفت عکس بگیریم و وقتی یادمون اومد که همه چی تفریبا"تموم شده بود به خاطر همین زیاد عکس نداریم. این از کیک خوشمزه شکلاتی که عمه فاطمه زحمتشو کشیده بود وخاله سارا تزیینش کرده بود اینم میوه های خوشمزمون که چند روز بعد یادم افتاد عکس نگرفتم،مرسی بابایی که چند تا هم برای عکس گذاشتی و همشو نخوردی گیفت های باقیمونده برای خودمون که داخلش هم تافی های خوشکل و خوشمزه بود.خاله نجمه و خاله حانی از مدتها قبل مشغول درست کردن اینا که البته تعدادشون به اندازه همه مهمونا بود بودن....
5 خرداد 1392
1